بعد از تلاش های وافر خواهرای محترمه و حامد جان و بقیه مسائلی که (طبق معمول!) دست به دست هم دادن، عصری بعداز مسابقه میرم کرمان. +حال ندارم برم مسابقه بدم!ولی میرم به خاطر (...)حالا دو ساعت دیر تر به جایی برنمی خوره که!+همه دارن تو اتاق درس میخونن!منم دارم در حین درس خوندن،ایمیل چک میکنمآهنگ آرش AP گوش میدمپست میذارماس میدماتوبوس هماهنگ میکنمبرنامه غذایی رو نگاه میکنمو...ان شاالله درس هم میخونم...پ.ن:مینا میگه شاهین نجف (خاک برسر!) رفته راجع به پیامبر آهنگ خونده اسمشم گذاشته صاد!خاک بر سرش! خدا لعنتش کنه!