خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تغیر!!

این چند وقت که نبودم نت نداشتم خیلی تو فاز هیچی نبودم...نمی دونم دیوونه شده بودم...
به خاطر بحثایی که قبلن باهاش داشتم حامد میگه یه مدتیه نرفته وبلاگمو بخونه...خب من اینو نخواستم ولی اینطوری شاید هر دوتامون راحت تر باشیم البته نه خیلی، فقط یه خورده راحتتر!
رفتم یه سری از مطالب بچه هارو خوندم دیدم چقد دنیاهامون متفاوته! اون تو چه فکریه من تو چه فکریم!
من این چند وقت به معنای واقعی قاطی کردم اصن نمی دونم توی دنیام چی به چیه... :|:|:|
یه دقه تو فکر حامدم یه دقه تو فکر دبیرستان یه دقه تو فکر جهاز...
فکر گناهایی که کردم، فکر ترک، فکر تنهایی، فکر اینکه بزنم زیر همه چی!!!
فکر خواهرم، فال تاروت گرفتن، پسرخاله گمشده ام، فکر چاق بودن خواهر شوهرم!!!
مخم میگه خب همه دغدغه دارن دیوونه!!!
(الان اهنگ با من قدم بزن مهران اتش پلی کردم...اخ خدا دلم میخواد زار بزنم...)
یکی امروز بهم گفت تو خیلی استرسی هستی ولی قیافت اصلن اینو نشون نمیده!!!بس که مغروری :|
دلم برای فائزه دوستم خیلی تنگ شده ولی اون اصلن یاد من نیست!چه بد...کاش یادش می افتم واسش نوتیفیکیشن بره!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

افسانه

چند روز پیش که با مامانم رفته بودیم بازار، ته یکی از کوچه های بازار رسیدیم به یه کوچه فرعی که ازش خاطره داشتم...
اون روز بارونی اونجا چندتا بچه بازی میکردن که خب شرایط زندگیشون خوب نبود و منو مریم دوستم برای عکاسی از رفسنجان اومده بودیم کرمان، مریم به عنوان بچه های کار ازشون کلی عکس گرفت. وقتی داشتم ازش رد میشدم دوباره همون دختر خوشگل کوچولو رو دیدم که اون روز بارونی با یه لنگ کفش اسکیت خرابه تو گل وشل بازی میکرد...
قدرنعمتی که داریم رو بدونیم.اون دختر با اون همه بدبختی یه لحظه هم خنده از لبش دور نمی شد!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

تقصیر

چقد بده تقصیر حرف نزدن یکی دیگه رو بندازن گردن حرف زدن تو!
چقد بدتره که علت گوشه گیر شدن طرفت، اجتماعی بودن تو باشه!
و افتضاحه که اسمشو بذارن حساس بودن، غیرتی بودن، ناراحت شدن، به فکر بودن...
  • ft _nk