چند روز پیش که با مامانم رفته بودیم بازار، ته یکی از کوچه های بازار رسیدیم به یه کوچه فرعی که ازش خاطره داشتم...
اون روز بارونی اونجا چندتا بچه بازی میکردن که خب شرایط زندگیشون خوب نبود و منو مریم دوستم برای عکاسی از رفسنجان اومده بودیم کرمان، مریم به عنوان بچه های کار ازشون کلی عکس گرفت. وقتی داشتم ازش رد میشدم دوباره همون دختر خوشگل کوچولو رو دیدم که اون روز بارونی با یه لنگ کفش اسکیت خرابه تو گل وشل بازی میکرد...
قدرنعمتی که داریم رو بدونیم.اون دختر با اون همه بدبختی یه لحظه هم خنده از لبش دور نمی شد!
اون روز بارونی اونجا چندتا بچه بازی میکردن که خب شرایط زندگیشون خوب نبود و منو مریم دوستم برای عکاسی از رفسنجان اومده بودیم کرمان، مریم به عنوان بچه های کار ازشون کلی عکس گرفت. وقتی داشتم ازش رد میشدم دوباره همون دختر خوشگل کوچولو رو دیدم که اون روز بارونی با یه لنگ کفش اسکیت خرابه تو گل وشل بازی میکرد...
قدرنعمتی که داریم رو بدونیم.اون دختر با اون همه بدبختی یه لحظه هم خنده از لبش دور نمی شد!
- ۹۴/۱۱/۰۵