خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

افسانه

چند روز پیش که با مامانم رفته بودیم بازار، ته یکی از کوچه های بازار رسیدیم به یه کوچه فرعی که ازش خاطره داشتم...
اون روز بارونی اونجا چندتا بچه بازی میکردن که خب شرایط زندگیشون خوب نبود و منو مریم دوستم برای عکاسی از رفسنجان اومده بودیم کرمان، مریم به عنوان بچه های کار ازشون کلی عکس گرفت. وقتی داشتم ازش رد میشدم دوباره همون دختر خوشگل کوچولو رو دیدم که اون روز بارونی با یه لنگ کفش اسکیت خرابه تو گل وشل بازی میکرد...
قدرنعمتی که داریم رو بدونیم.اون دختر با اون همه بدبختی یه لحظه هم خنده از لبش دور نمی شد!
  • ۹۴/۱۱/۰۵
  • ft _nk

نظرات (۳)

  • محمد ابراهیمی
  • لایک
    پاسخ:
    :)
  • خواندنی ها
  • احسنت بر شما
    بله باید قدر نعمتها رو بدونیم
    پاسخ:
    :)
  • مهدی ابوفاطمه
  • لایک
    اهل تبادل لینک هستید؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی