د?روز با سپ?ده رفت?م ب?رون وکل? چرخ?د?م.البته چون ساعت 6 رفته بود?م ومجبور بود?م ساعت 8 خونه باش?م خ?ل? خر?د نکرد?م. نکته جالبش ا?ن بود که دو قدم دو قدم ?ه آشنا م? د?دم...بالاتر از باغمل? ?ک? از بچه ها? خوابگاه رو د?دم...سر ا?ستگاه باغمل? ?ک? د?گه...موقع سوار شدن اتوبوس ?ک? د?گه ...رفتم اخر اتوبوس بش?نم بازم ?ک? د?گه از دوستامو د?دم...اصن داشتم شاخ در م? اوردم...خ?ل? بامزه بود...!!!تازه فاط? رو هم د?دم که محلش ندادم.با افسانه بود.با افسانه صحبت کردم.فاط? اومد سلام کنه منم تو حرفش از افسانه خدافظ? کردم ورومو برگردوندم واومدم.تازه اخرش که داشتم م?ومدم سر چهارراه که واسه مامان گ?شن?ز بخرم هان?ه رو د?دم همراه باباش بود...امروز عصر? رفتم جلسه قران عمه فاط?.همش خوابم م?ومد.حالا تا 4 عصر هم خواب بودم ول? نم? دونم چرا انقد خوابم م?ومد!برم شام بخورم..