خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

اصن نمیشه

اصن نمیشه که بشه!
ینی نمیتونم که بذارم بشه!
می فهمین چی میگم؟ چون خودم نفهمیدم یکی به خودمم بگه!!!!
:|
+
ینی نشد یکبار من و حامد درست و حسابی قهر کنیم بزنیم تو سر و کله هم!
همش زودی آشتی میکنیم! عین این بچه لوسا!
+
نصف یلدا رو خونه حامد اینا بودیم کلی بازی کردیم و اخرشم 5 به 3 به هادی و زهرا باختیم!
نصفشم حامد اومد خونه ما (ما شرقی دومیم اونا شرقی اول، همش یه کوچه!) رفتیم طبقه بالا پیش آبجیم فیلم دیدیم.
بابام کباب گرفته بودن حامد میگفت حیف شد اومدی خونه ما کلپچ زدی کباب از دستت رفت!
انار نخوردم شب یلدا ولی فال گرفتم معنیشو نفهمیدم! :(((
البته چندتا دونه انار خوردم...
+
شوهرخاله ام اومده بود خونمون (از روستا). خیلی دوستش دارم چون خیلی شادو باحاله. سمانه خواهرم میگه عباس آقا فقط گوشاش سنگینه بقیه جاهاش از ماهم سالم تره!
در ضمن ایشون هم شوهر خاله منه هم شوهر خاله مامانم! اگه گفتی شطوری ایطوری شده!؟ (شکلک خباثت)

پ.ن:
بعضی وقت ها که نوشتنم میاد خیلی خوبه...
  • ۹۴/۱۰/۰۱
  • ft _nk

نظرات (۴)

  • صآب خونـِ
  • + هم شُما هم مامانتون چطوری؟؟؟؟
    پاسخ:
    بله
    دیگه دیگه!
  • شیکسون (^_^)
  • خخخخ در ساده ترین حالت یعنی زن اولش خاله مامانته و زن دومش خواهر مامانت :))
    دیگه بقیه اشو حال ندارم فکر کنم :))
    پاسخ:
    اره درست حدس زدی :)
    خب عزبز جان شما به خاله مامانت میگی خاله!!:))
    من که اینطوری ام!!!:|
    پاسخ:
    نه من به خاله ام میگم خاله جون
    به خاله مامانم میگم خاله جان
    :)))
  • اسپریچو ツ
  • چشمتون زدن خخخ
    پاسخ:
    :(

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی