خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰
هیچ وقت توی عمرم به خاطر بی توجهی یه نفر اینقد گریه نکرده بودم....جوری که سرم درد گرفته و چشام به خاطر گریه زیاد میسوزه! T_T
+
همیشه بهم میگه ببخشم ومنم میبخشم و فراموش میکنم! واقعن فراموش میکنم چون الان هیچ چی از اون ناراحتیا یادم نیست به جز چندتا موضوع که بخشیدم ولی فراموش نکردم...
یکی اون پیام معذرت خواهی که از طرف من فرستاده بود برای برادر و زن برادرش (هر وقت یادش میفتم احساس میکنم غرورم لگدمال شده!!!)
یکی هم....
یکی هم این دفعه که به خاطر یه سری دلایل و اینکه خودشم سرکار بود و نبود، نرفتم خونشون مهمونی ومادرش به خاطر این موضوع کاری کرد که باعث شد رابطه ما شکراب بشه جوری که اشکم در اومد...
+
اون دفعه به حامد گفتم وقتی یه نفر از اعضای خانوادت یچی میگه که ناراحت میشم یا همون موقع جوابشو میدم یا اگه احترامشو نگه داشتم و هیچی بهش نگفتم میام بهت میگم که تو دلم نمونه...چون اگه تو دلم بمونه و بیرونش نریزم همش تو فکرمه و به خاطرش حرص میخورم...
تا حالا یکی دوبار بهش گفتم فلانی اینو گفت و من ناراحت شدم و حامد گفته بیخیال، منم واقعن بیخیال شدم و فراموشش کردم، ولی مگه من چقد کشش دارم...؟؟!! :((((
+
نمیدونم چرا دارم اینارو مینویسم فقط میدونم با تک تک این کلمات ذهن منم اروم میشه...
امشب به حدی ناراحت بودم که میخواستم به حامد بگم..... بیخیال
کوتاه اومدم ولی نمیتونم ببخشمش....


بعدن نوشت:
خخخخ خیلی زود همون یک ساعت بعدش آشتی کردیم ^_^
بخشیدم و فراموش کردم، به همین راحتی به همین خوشمزگی!!
  • ۹۴/۰۹/۲۱
  • ft _nk

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی