خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

یادم باهاته

حامد اینا رفتن کربلا.دلم براش تنگ شده. قبلنا حس میکردم اینقدری حامد دلش برام تنگ میشه من اینطوری نیستم! ولی الان فهمیدم چقد بهش عادت کردم و وابسته شدم...کاشکی زودتر بیاد ^_^+عید فطر چهلم بی بی بود و حالا عید قریان چهلم عمه :((+رفتم چندجا برای کار...فعلن که بیکارم!زنگ زدم مهشاد و کلی حرف زدیم...انگار مثل همیم! دوتا بیکار علاف!+سر پول شارژ اینترنت دعواست!باید اینطوری باشه پول بده استفاده کن!ولی شده پول بده بقیه استفاده کنن!+طاهره از شیراز اومد. مامان کاملن انفجاری! جریان عمه رو بهش گفت!الهی بمیرم چقد گریه کرد...برای نوه ها سوغاتی اورده بود.بعد چند وقت دوباره یوخه خوردم و یاد بچه های اتاقمون افتادم... :((پ.ن:ندارم!
  • ۹۴/۰۶/۱۰
  • ft _nk

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی