میخواستم خاطرات نوروز امسال رو بنویسم ولی افتادم بین یه مشت میانترم بی شاخ و دم و اصلن حس نوشتن نیست! (الان حامد دو شبه پیام نداده بگه :عه، چرا نوشته جدید نداری!! ^_^)میخواستم برای روز مرد واسش پیراهن بخرم. میخواستم یه رنگ خوشگل باشه که خوشش بیاد و بپوشه ولی مجبور شدم ازش بپرسم سایزش چیه واسه همین کل قضیه لو رفت! ولی من...بقیش بماند!!!رفسنجان بسی هوا گرمه وقیافه من وقتی میرسم خوابگاه دیدنیه!!! شبیه مرده متحرک میشم! انقد گرمم میشه که نفسم در نمیاد! دیروز مهرناز کلی بهم خندید.بچه ها دوباره رفتن تو جوّ مسابقه و ای سی ام و کانتست و این حرفا و قرار شد کانتست ها از این به بعد انفرادی باشه! و آخر هفته یه کانتست گروهی بدیم ولی کو گروه!!؟؟ اصلن من یکی که گروهی واسم نمونده!!!تصمیم گرفتم برم با چندتا از بچه های 93 گروه تشکیل بدیم که اونا هم بیان شرکت کنن ولی فعلن کسی رو پیدا نکردم!دیشب مینا شاهین نجفی گوش میداد کلی سر تیکه هاش خندیدیم!! عجب شعرهای مزخرفی می خوند! ولی بعضی حرفاش بدک نبود...راستی مینا یه تی شرت برام خریده که زرد رنگه با خط های سبز!!! (میدونم...شبیه تیم برزیل شدم!)دلم واسه والیبالی که سیزده بدر بازی کردیم تنگ شده!
- ۹۴/۰۱/۲۳
ما میریم کرمون شما دپرس میشیم