خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

عروسیه

دیشب عروسی خواهرم بود و مهشاد هم اومده بود کرمان. کلی خوش گذشت.مادر آقا حامد و خواهرش اومده بودن ومامان اوردشون سر میز ما نشوندشون!!!! :|لباسم خیلی خوشگل شده بود و همه تعریف کردن. زهرا دختر خاله ام (جاری آینده ^_^) همه اش منو می کشوند وسط مجلس... منم که هیچی بلد نبودم و همش تو خوابگاه با بچه ها مسخره بازی در اورده بودیم...ولی بدک نبودم!!!بعدشم عروس کشون و کلی خوشگذرونی...هممون کلی خوشگل شده بودیم!پسرخاله ها هم خوشتیپ شده بودن. مخصوصن مصطفی که ریش گذاشته خیلی بهش میاد.آقای سالاری (نامزد خواهرم) رقصید! هممون تعجب کردیم. بهش گفتم : آقوی سالاری رو نمی کردیاااا!!!تازه مهدی (داماد بزرگه! ) هم رقصید! (O.o)کلی عکسای بامزه گرفتیم.پ.ن:مهشاد همش یاد رضو بود :'(
  • ۹۳/۱۲/۰۹
  • ft _nk

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی