خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰
امروز ساعت 4 صبح خواب?دم...خب مسلما ا?نکه ساعت 13:20 دق?قه از خواب ب?دار شدم ز?اد دور از ذهن ن?ست!!! به اتفاقات مزخرف قبل از 4 صبح کار? ندارم  چون نم? خوام با فکر کردن بهشون حالِ آرومِ الانم بهم بخوره.  ب?دار شدم و مثل جت لباس پوش?دم و رفتم سلف و ناهار رو با تمام سرعت? که م?تونستم خوردم و جواب پ?ام ها?? که برام م?ومد رو نم?دادم چون داشتم م?دو?دم و نم? تونستم به صفحه گوش? نگاه کنم! تو? راه دانشکده علوم زنگ زدم به اسما که لپ تاپشو روشن کنه که سوالا رو بخون?م (چون کانتست قبل? سوالا رو پر?نت گرفته نداشت?م و واسه هم?ن زمان رو از دست داد?م) که اسما گفت من تو گروه شما ن?ستم و رئ?س گروهو عوض کرده (با تشکر از رئ?س!!!!) تلفنو قطع کردم چون د?گه نفسم بالا نم?ومد(از عواقب ترک ورزش!!!) رس?دم سا?ت علوم و پر?دم سمت جا? قبل? و د?دم آقا? حاج غن? اومده گروه ما...ناراحت بودم از رفتن اسما ول? از اومدن حاج غن? خوشحال تر بودم...خلاصه با تمام سرعت کانتستو شروع کرد?م و به نظرم ا?ن دفعه عملکرد بهتر? داشت?م. تقر?با همه سوالا رو ترجمه کردم و واسه بچه ها توض?ح دادم. تازه دو تا الگور?تم? که من دادم درست بود و ?ه سوال رو AC گرفت?م! کانتست 5 ساعته بود طبق معمول و ح?ن کانتست خرما ها?? که فرش?د آورده بود م? خورد?م به علاوه چ?پس? که محبوبه آورده بود...خدا??ش تصور کن?ن چ? م?شه!!!!! حالا وسط کانتست استادم آقا? رضا?? و الهام از کرمان و مسئول بس?ج از خونشون زنگ م?زدن و اس م?دادن که همه رو پ?چوندم...آخرا? کانتست داشت?م سوال E رو حل م? کرد?م که بچه ها بعد از دوبار کد زدن فهم?دن که الگور?تم من درست بوده و طبق الگور?تم من کد نوشتن و شروع کرد?م به باگ گشا??!!! کد? که زده بود?م و چند?ن تست ک?س بهش داد?م و همه رو درست جواب م?داد وقت? فرستاد?م WA م?خورد?م و ا?ن عمل سه بار تکرار شد. انقد قاط? بود?م که نگو و تا ?ک ثان?ه مونده به پا?ان کانتست داشت?م تلاش م? کرد?م!!!بعد کانتست همه داشت?م م? رفت?م که قرار شد فردا همه ساعت 9 جلو? انجمن باش?م که کلاس گراف و بق?ه مطالب رو برگزار کن?م...اومدم خوابگاه و در حال? که داشتم از خستگ? و سوزش چشمام م? مردم رفتم ماکاران? د?شبو که واسه امشب نگه داشته بودم گرم کردم و ح?نش چا? دم کردم و دارچ?ن ر?ختم تو? چا? که بخورم...بعد شام و ?ه خورده فروم گرد?!!! و ?ه پست طنز که گذاشتم تو? فروم و خوردن سه تا ل?وان چا? دارچ?ن خوشمزه رفتم سروقت شستن ظرفها? نَشسته ا?ن ده روز و همه رو باهم شستم و بعدشم اتاقو به تم?زتر?ن وجه ممکن جارو زدم و انقد خاک? شدم که دارم خفه م?شم حالا هم م?خوام برم حموم و بعدشم لالا...روز خوب? بود!
  • ۹۳/۰۷/۲۴
  • ft _nk

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی