امروز روز بدب?ار? بود...پووووووف!!!اون از کلاس صبحم که خواب موندم...اونم از کلاس معادلات که انقد معده ام م? سوخت اصن نفهم?دم استاد چ? م? گفت...اونم از ظهر که تو انجمن دعوا بود سر ا?نکه بر?م برا? مسابقات قوچان ?ا بر?م ام?رکب?ر...بعد از ناهارم که تمر?ن داشتم بابچه ها، گفتم ب?ان اتاقِ من که تنهام. ?هو وسط تمر?ن فاطمه اومد بچه ها معذب بودن و چون فاطمه خواب?ده بود همش مجبور بود?م ?واش حرف بزن?م...بعدشم اومدم خاطره نوشتم تو وبلاگ، ?هو نت قطع شد از شانسم همش پر?د، قبلا س?و م? شد نم? دونم امروز چرا نشد... بعد تمر?ن انقد خسته بودم فقط خواب?دم...?هو ساعت 8:40ب?دار شدم که شام سلفم هم پر?د!!!حالا مجبور شدم غذا درست کنم که نصف وقتمو گرفت بعدشم متوجه شدم امروز چهارشنبه بوده و ?ادم رفته غذا? هفته بعد رو رزرو کنم در نت?جه هفته بعد غذا ندارم...حالا بق?ه مسائل خانواده و ا?نا بماند!!!!واااااااااااااااااااااااااااااا? خ?ل? خسته ام...اعصابم خورده در حد? که دلم م?خواد خودمو راحت کنم!!!!