رفتم تو? ح?اط خوابگاه که بطر? رو از آب سردکن پر کنم که د?دم م?نا و م?ناsbh و ن?لوفر و مهشاد تو? ح?اطن. داشتن حوض رو آب م?کردن. م?دونستم باز ?ه نقشه ا? دارن و م?خوان اذ?ت کنن...!!!رفت?م ? خورده صحبت کرد?م و خلاصه اومدم برم تو? حوض که ن?لو گفت دمپا??تو در ب?ار، در آوردم رفتم تو? حوض گفتم آب چقد چربه اونا هم سرشونو بردن پا??ن داشتن چک م?کردن ?هو دستمو بردم تو? حوض آب پاش?دم روشون و اونام همه ج?غ زدن و شروع کردن به آب پاش?دن سمت من، تازه م?نا sbh با ش?لنگ آب م? پاش?د!!! خلاصه همه مثل موش آب کش?ده شده بود?م و چون باد م?ومد داشت?م ?خ م?زد?م...رفت?م تو? آفتاب وا?ساد?م ول? انقد باد م?ومد هممون م?گفت?م وا? ?خ زدم وا? ?خ زدم!!!!و مقدار متنابه? فحش هم نثار بنده کردن...داشت?م هم?نطور تو? آفتاب که وا?ساده بود?م حرف م?زد?م فهم?دم ا?ن لول?ااا م?خوان ?ه بدبخت ترم بوق? که از دوستا? چند?ن ساله ? ن?لو هست رو غافلگ?رانه خ?س آب کنن!!!! خواستم برم بالا که م?نا گفت نرو ب?ا ف?لم بگ?ر. نقشه ا?نطور? شد که اونا طرفو ب?ارن تو خوابگاه و وسا?لاشو ازش بگ?رن (چون داشت از ش?راز م?ومد!) و بندازنش تو? حوض و منم کل مراسم استقبال رو ف?لم بگ?رم...!!!ا?نقد صبر کرد?م تا ب?اد...بچه ها انقد شوخ? م? کردن سر د?ر کردنش..مهشاد م?گفت سم?را با سطل آب وارد نشه صلوات!!! کل? خند?د?م...نقشه رو اجرا کرد?م، بعد خ?س کردن سم?را بچه ها مهشادو انداختن تو? آب بعد همه ن?لو رو خ?س کردن بعدش م?ناsbh و آخرم اون ?ک? م?نا. منم چون ف?لم م? گرفتم کار?م نداشتن. ?هو مهشاد اومد سمت من گفت بده ف?لمو نگاه کن?م منم دورب?نو دادم دستش ?هو ج?غ زد بچه ها ب?ا?ن!!!! و من بدبخت رو گرفتن انداختن تو? حوض...د?گه داد همه بچه ها در اومده بود که چرا سروصدا م?کن?ن و ا?نا...موقع? داشت?م م?رفت?م تو? بلوک ?هو سرپرستو د?دم...نگو از اون موقع داشته نگاهمون م?کرده...برگشت گفت: اشکال نداره م?ر?ن حموم...!!!!
- ۹۳/۰۷/۱۳