خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰
د?شب خونه ? داداشم خواب?دم چون داداش? ش?فت سه بودن و از 9 شب تا 6 صبح سر کار بودن. منم واسه ا?نکه زن داداش تنها بود رفتم پ?شش بخوابم. ساعت 10 رفتم پ?ششون و تا ساعت 11 داشت?م با آتنا و محمد باز? م? کرد?م. حول و حوش 12 خوابم برد...در طول شب سه بار ب?دار شدم (من کلا شب تا صبح ب?دار نم?شم مگر ا?نکه از خواب بپرم! و اگه از خواب بپرم جسمم کلا جور? داغوون م?شه که اون روز م?شه روز بدشانس? من!! چون واقعا حال بد? پ?دا م? کنم :( )آخرشم ساعت 6 صبح از خواب پر?دم که د?دم داداش? اومده و منم چون خوابم نم? برد اومدم طبقه پا??ن خونه خودمون!کل صبح تا عصر رو داشتم کمک مامان "روغن جوش?" (?ک نوع نان است) و "ش?ر?ن? سهن" (?ک نوع نان ش?ر?ن? که با خرما و آرد سهن درست م?شه و مخصوص مجالس عزاست)، م? پختم.امروز تاسوعا بود ول? من از صبح تا ساعت 7 بعد از ظهر خونه بودم!!!! :|ساعت 7 مسئول سا?ت اومد دنبالمون و من با ساره رفتم دفتر سا?ت و اونجا ?ه سر? مطلب برا? وارد کردن به سا?ت آماده کردم. ساعت 9 اومد?م خونه. بابا تنها تو? خونه بود و مامان و زن داداش و سمانه و طاهره و مهلا (دختر عمه ام) رفته بودن مسجد!ساره رفت که بخوابه و من دارم م? تا?پم...هنوز هنگ امروزم... چرا نتونستم ه?چ مراسم? رو شرکت کنم!؟!؟ل?اقت...آهــــــــــــــــــــــــــــــــ!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

?وووهووو :)

ا?نجا، خانه!من، فوق خوشحال! :)))خانه، شد?دا خلوت!Alisss، شد?دا ب? معرفت... :(خواهرا، در تکاپو? مشکلات و کارها!داداش، در حال لذت بردن از ش?ر?ن زبان? ها? دختر و پسرش!زن داداش، مثل هم?شه فعال!وبلاگ، سرشار از نظرات دوستان! خخخخکلاس ها? چهارشنبه، تو? د?وار!ت? و?، خ?ل? خسته کننده و تکرار?! :|جسمم، کم? تا قسمت? آرووم و راحت...روحم، فوق العاده مشوّش!دلم، خ?ل? گرفته...هع???...!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

رفت...

?ک? که خ?ل? دوستش داشتم و در ع?ن حال خ?ل? ازش بدم م?ومد...رفت از پ?شم... تازه اومده بود، ول? رفت!دلم م?خواد زنگ بزنه، اس بده،...نم? دونم...?ه جور? بفهمونه بِهِم که براش مهمم! م? خوام تربت کربلا?? که واسه به دست آوردنش انقد بدبخت? کش?دم رو بدم بهش...کل? باهاش صحبت کردم تا راض? شد و گفت قبولش م?کنه!بهش گفتم با?د بندازه گردنش...م?گه من نم? خوام کس? ب?مار?مو به روم ب?اره...م?گه خودم ع?ن خ?الم ن?ست، خودمو ?ه آدم عاد? م? دونم...ول? من که م?دونم تو کل زندگ?ش داره به مر?ض?ش فکر م?کنه...!!!سخته، خدا??ش خ?ل? سخته! من اگه بودم نم? دونم چطور? باهاش کنار م?ومدم...دلم گرفته دارم چرت م?نو?سم...توئ? که دار? وبمو م?خون?، ببخش?د، ببخش منو که چرت م? نو?سم...دندونم درد م?کنه و چشمام داره از کاسه در م?اد و سرم داره منفجر م?شه! تا ساعت ده شب مسابقه بودم، کانتست آزما?ش? دانشگاه شر?ف بود واسه تست سا?تشون! تو? ?ک? از سوالا از آ? د? استادمون و دوستش که الان تو? گوگل کار م?کنه، استفاده کرده بودن...بامزه بود! کل? کد زد?م ول? فقط دو تا سوال تونست?م اکسپت بگ?ر?م...آخ دندونم...!!!!!!!!!!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰
انقد حوصله ام سر رفته که نم? دونم چ? کار کنم...از ?ه طرفم حوصله ه?چ کار?و ندارم...شد?دا خسته ام و خوابم م?اد ول? نم? خوام بخوابم...در واقع حوصله خواب?دنم ندارم!قاط? کردم...دلم م? خواد سرمو بکوبم تو د?وار...Alisss الان اس داد که تصادف کرده. م?گم کجا؟ م?گه: تو استخر محلمون! خو خ?ابون د?گه!خب م?دونم!!!!!!!!!! م?گم کدوم خ?ابون ?ن?!؟ا?ن منو روان? نکنه دست از سرم بر نم?داره! الانم زنگ م?زنم جواب نم?ده!اَهـــــ اَهـــــــ اَهـــــــ!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

ب?کارم...

منتظر تماس ?ک? از بچه هام...?ه سر? آهنگ مربوط به محرم دانلود کردم دارم گوش م?دم، بدک ن?ستن.تو? نماز خونه خوابگاهم و داشتم مبان? ترک?ب?ات م? خوندم که حوصله ام سر رفت اومدم پا? نت ول? مثل ا?نکه ا?نجا هم خبر? ن?ست!مهرناز امروز صبح ساعت 7.5 م?ره ش?راز. م?نا هم فک کنم بعد امتحان فردا م?ره ?ن? شب ساعت 8! مهشادم که باباش گفته ?ه راست بره اصفهان فک کنم شنبه م?ره! فاطمه ها هم که م?رن و م?ان!!!من مانده ام تنهــــــــــــــــــا? تنهــــــــــــــــا، من مانده ام م?ان س?ــل غم ها!! حبـ?بم...س?ـــل غم ها...!چقد ا?نجا مگس داره..اَه!مهشاد د?شب ?ه سوسک کوچولو رو که رو? د?وار نشسته بود لِه کرد، من داشتم واسه م?نا و مهرناز تعر?ف م? کردم ?ه واژه ? کرمون? به کار بردم ا?نا نفهم?دن!!! کل? خند?د?م...بعدشم که اون کلمه رو ?اد گرفتن کل? مسخره باز? در آورد?م و خند?د?م...حالا کلمه چ? بود؟؟؟ گفتم سوسکه پِرق?د :)
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

بازم ر?اض?!

ا?نجا نمازخانه خوابگاهمن در حال خواندن ر?اض? ها? نخوانده!!!ساعت 02:49و همچن?ن در حال تا??د تک نظر ارسال? از طرف دوستم و پاسخ دادن بهش!سرعت نت افضاحه و نم? تونم چت کنم...شماره رف?قمو گم کردم، حفظ هم نبودم از ساعت 9 که قرار بوده بزنگه من خواب بودم ول? زنگ نزده! حالا هرچ? م? خوام چت کنم نم?شه و اونم آنلا?ن ن?ست!!حوصلم سر رفته بود و دلم برا? Alisss تنگ شده بود واسه هم?ن ساعت 2 بهش زنگ زدم و فک کردم خوابه و داشتم پ?شوازشو گوش م? دادم که جواب داد...خخخخ...ده دق?قه ا? صحبت کرد?م که نصفش فحشا? اون بود واسه ا?نکه بدخوابش کردم...و کل? خند?دم!تهد?دم کرد که تلاف? م? کنه!د?شب داشت?م با مهشاد و فاطمه راجع به زبان فرانسو? صحبت م? کرد?م که بحث خارج رفتن شد و مهشاد کل? تحت تاث?ر ماهواره ا? که تو خونشون دارن، از همه چ? ا?ران بد گفت!!جد?دا اصلا حوصله ? بحث راجع به ا?ن مسائلو ندارم وگرنه جواب همه حرفاشو م? دادم! چون داره اشتباه م? کنه! ?ه جور? حرف م? زنه انگار ا?ران تو نظر مهشاد ?ه چ?ز? تو ما?ه ها? پاکستانه که اصلا امن?ت نداره و ا?ن حرفا!نت?جه:زبان فرانسو? خ?ل? دوست داشتم و دوس دارم !!!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

م?انترم ر?اض?!!!

پنجشنبه م?انترم ر?اض? دو دارم اونم ساعت ده صبح بنابرا?ن مسابقه نم? تونم شرکت کنم و با ا?ن شرا?ط کل ت?م مون شرکت نم? کنه!دندون درد گرفتم...داشتم ناهار م? خوردم ?ه ت?که از دندونم شکست! لُپم ورم کرده!!!ا?نجا هوا سرد شده...من که کلا پالتو پا??ز? م? پوشم!!! خ?ل? سردمه.عصر? با مر?م السادات رفت?م بازارچه دانشگاه چ?پس و پفک خر?د?م و خورد?م و منم بستن? لواشک? گرفتم. خ?ل? خوشمزه بود!م?لامو و دوستاش تو? دانشکده فن? ا?ستگاه صلوات? زدن و امروز چا? و شربت و شله زرد و... پخش م? کردن. دلم شله زرد م? خواست که بهم نرس?د!!!مهشاد رفته شام بگ?ره، م?خواد برامون پ?راشک? هم بخره. جوووون پ?راشک?!!!!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰
نم? دونم د?شب چطورم شد که هنوز مداح داشت دعا? سلامت? امام زمان عج رو م? خوند اشکام صورتمو خ?س کرد...هنوز خبر از اون ب?مار? دوستم نداشتم...انقد بغض فرو خورده داشتم که انگار? فقط منتظر محرم بودن...انقد اون گر?ه به دلم نشست که امشبم حسرتشو داشتم... حسرت ا?نکه دوباره اشک? رو  صورتم ب?اد و دلم بلرزه از حرفا? مداح...نم? خوام متن ادب? بنوس?م و بگم من خ?ل? نوشتنم خوبه...نه!...حرفا? دلِ خودمو م? نو?سم...دلم امشب سوخته تر بود...همش ?اد دوستم بودم...آخرا? مراسم که داشتن دعا م? کردن، مداح گفت برا? مر?ض? که التماس دعا گفتن...و جمع?ت " امن ?ج?ب... " م? خوندن...کاش برا? مر?ض?ِ دل منم ?ه دعا?? بخونن..کاش!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰
?ک? از مهمتر?ن آدما? زندگ?ت بهت بگه MS دارم، چ? کار م?کن?؟؟نه خدا??ش چ? کار م? کن?؟؟هع??...تازه فهم?دم م?گن "داغوون شدم" ?عن? چ?...گر?ه کردم براش...بار اول? نبود که به خاطر اون گر?ه م? کردم ول? ا?ن بار ناخودآگاه بود...اشک? که باعثش سوختن دلم بود!دلم برا? خودم سوخت که چقد بدبختم...برا? خودم سوخت...!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰
ه?چ کس درکم نم? کنه!!!Alisss ?هو غ?بش م? زنه... آخه من آدمم..دلم تنگ م?شه...اشکم در م?اد...م?شه انقد اذ?تم نکن?د...بدجور? احساس تنها?? م? کنم...من نم? خوام توض?ح بشنوم...م? خوام اون لحظه پ?شم باش?...?ا حداقل شده با ?ه پ?ام آرومم کن? که انقد حس تنها بودن چنگ نندازه دور گردنم...چرت م?گم و خودم فقط م? فهمم که چقد تنهام...من ه?چکس رو نم? خوام...فقط م? خوام ?ه لحظه ? خوب تو زندگ?م داشته باشم...خ?ل? ز?اده آخه؟؟؟به خدا برا? تو راحته...منو در?اب...در?اب قبل از ا?نکه د?ر بشه..دلم م? م?ره...نذار...منو در?اب...
  • ft _nk