امروز میخواستم برم بیرون مریم هم اومد، زن داداشم هم قبلش رفته بود، ابجی سکینه هم بعدش اومد...خلاصه همه توی اموزشگاه صنایع دستی رسیدیم به هم! رفتم کلاس ثبت نام کردم. زن داداش هم قلاب بافی اسم نوشت. بعدش با مریم رفتم وسایل بخرم برای گل کریستال (گل افتابگردون). تا ظهر طول کشید بعدش رسیدم رفتم برای مامان حامد شولی بردم :))))بعد ناهارم نشستیم به گل درست کردن تا عصر تموم شد.فهیمه برامون کدو تنبل اورد میخوایم مربا کدو بپزیم. فعلن خوردشون کردیم ریختیم توی اهک!علی (بچه خواهرم مریم) رو بردیم حموم. انقد ماچش کردم بچه سرخ شد!!!مامان اینا رفتن مجلس دعا منم ناخوش بودم نرفتم. ان شاالله فردا شب دعای کمیله میرم.محمد چندروز پیش واکسن زده هنوز می لنگه! انقد بامزه میشینه و بلند میشه که ناخوداگاه قربون صدقه اش میرم ^_^الان مریم اینا با داداش رفتن مراسم دعا رفتم تا دم در خونه ماه رو توی اسمون دیدم کلی ذوق کردم...خیییییییلی خوشگل بود...بزررررررگ!!!!یه ذره سرما خوردم...میخوام برم حجامت البته اگه بشه!
- ۹۴/۰۸/۰۶