به نظرم تو زندگیم بابت خیلی چیزا حرص خوردم که ارزششو نداشته.به نظرم خیلی از مسایل کوچیکو بزرگ کردم اونم الکی! سرشم کلی اذیت شدم و الان که بهشون فکر میکنم میبینم، نه! نباید! ارزش نداشت!الان که خودمو میبینم، به نظرم خیلی از مسایل ریز برام ریزن! قدر نخود!چه خوب که بعد از بیست سال زندگی فهمیدم برای چی حرص بخورم برای چی نخورم!برای چی صدامو ببرم بالا برای چی سکوت کنم!روی چی تعصب داشته باشم و برای چیا بیخیال باشم!سر چی گیر بدم سر چی ببخشم!سر چی قهر کنم سر چی عذر بخوام!....ولی بعد از این همه تجربه!!!! هنوز سر بعضی مسایل درگیرم!نمی فهمم باید چی کار کنم!نمی فهمم چه رفتاری توی اون شرایط بهترین رفتاره! یا حداقل یه رفتار مناسبه!این ینی زندگی من بی وقفه جریان داره و مسیر زندگیم مثل خیابونای تهرونه. پر از چاله و سرعت گیر و خرابیه!تا الانم زندگیم همین بوده! ولی خداروشکر...خداروشکر که هیچ چاله ای برام چاه نشد و هیچ سرعت گیری باعث مرگ!مسیر زندگیم مثل جاده های کوهستانی پر از پیچ و خمه!ولی هیچ پیچ و خمی منو از پا درنیاورد!شابد باعت توقفم شد ولی یه توقف کوتاه!همیشه ی خدا تو زندگیم تنها بودم...همیشه!فقط خدارو بالای سرم احساس کردم...فقط خدایا ببخش که فقط این بالا سر بودنت تو لحظه های سختی احساس شده...ولی الان یکی هست که میخواد دستمو بگیرهببرتم بالای بالا! بعد از اونجا باهم پرواز کنیم...اوج بگیریم و با هم فرود بیاییم!خدایا بابت این یه نفر خیلی ممنونم! خدایا خیلی شـــــــــکــــــــــر!!
- ۹۴/۰۳/۰۱