خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

توده ی حالِ بدِ اطرافم

سه شنبه داشتم واسه امتحان مبانی علوم ریاضی میخوندم که خوابم برد. بیدار که شدم دیدم حامد پیام داده و ...خلاصه دعوامون شد! :|:|:|حالم بدتر شد...سه شنبه عصر پیش اسما بودم دیدم چشمش کبوده اصرار کردم که بگه چی شده...گفت نامزدیشو بهم زده و خواهرش زده چشمشو...حالم بدتر شد... مریم سادات رو ندیدم، پیام دادم جواب نداد...زنگ زدم جواب نداد...نگرانش شدم!حالم بدتر شد...استرس امتحان رو داشتم و هنوز یه فصل مونده بود که نخونده بودم...حالم بدتر شد...همه چی چه خوب دست به دست هم داد که من حالم بدتر بشه!! (T_T)سه شنبه ساعت یک نصفه شب رفتم بیمارستان و سرم وصل کردم و حالم بهتر شد و دو رسیدیم خوابگاه و من از خستگی بیهوش شدم...فرداش دوباره روز از نو روزی از نو!دوباره درد شدید معده!بعد از مشقت های فرااااواااان زنگ زدم مریم و حسین اومدن دنبال من!رفتم کرمان و بعدشم دکتر و ...
  • ۹۴/۰۲/۱۶
  • ft _nk

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی