خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

گریه

دلم گریه میخواد...انقد گلومم میخاره و میسوزه که نمی تونم درست نفس بکشم...خسته ام...فردا امتحان دارم و هیچی نخوندم!امشب مراسم شهادت حضرت زهرا (س) گذاشتن و دلم بدجور هوای گریه داره...شدید دلم میخواد برم...مهرناز خوابیده و گفت شاید نیاد! اسما ولی میاد.مهشاد پیش دوستشه و گفت خودش کلی غصه داره و بیاد اینجور مراسما حالش بدتر میشه...بهش گفتم اگه بیاد آرووم میشه!دیگه هیچی برام جذاب نیست...نه مسابقه ای سی ام...نه جمع بچه های ای سی ام...نه جمع دوستای خودم...نه بچه های اتاق...نه خانواده ام...نه حتی استرسی و ذوقی برای حامد دارم...اولین سالیه که دلم می خواد عید بشه و زودتر برم از این دانشگاه لعنتی! ولی به بعدش که فک می کنم که چقد میانترم و امتحان و سوال و جواب در انتظارمه دلم نمی خواد این عید اصلن از راه برسه...حتی اگه بخواد اولین عید متاهلیم باشه...!دیشب با مریم السادات رفتیم شهر و کلی خرید کرد! منم فقط به خاطر یه جاروی هزار و پونصدتومنی، نصف رفسنجون رو گشتم.آخرشم اون جارویی میخواستم پیدا نکردم و مجبور شدم این جاروی مسخره (موسوم به جاروی خرمایی!!!) رو بخرم! پ.ن:از یکی که خوشم بیاد خیلی بهش توجه میکنم و در نتیجه همش تو دانشگاه میبینمش!مثلن راننده آژانسی که دیشب مارو رسوند خیلی مهربون بود و کلی کمکمون کرد...از دیروز تا حالا سه بار دیگه توی دانشگاه دیدمش!
  • ۹۳/۱۲/۱۲
  • ft _nk

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی