خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

یه نقطه!

دیروز از صبح که بیدار شدم تا خود شب، بارون میومد...یک سره!اصلن یه دقیقه هم قطع نشد، فقط شدتش کم و زیاد میشد!منم که سه تا کلاس داشتم یکیشو نرفتم، یکیشم رفتم تشکیل نشد، آخریم تشکیل شد ولی زیاد درسش جالب نبود.در کل چون کلاسام بینشون فاصله بود می رفتم خوابگاه، و هر وقت می رسیدم خوابگاه عین موش آبکشیده بودم...از بس زیر بارون قدم زده بودم...نمی دونم چطور بود که موقع بارون که همه بدو بدو می رفتن من یواش یواش می رفتم...حتی یه لحظه می خواستم برم سوار تاب بشم ولی ترسیدم سرما بخورم نتونم کلاس برم...پ.ن:تفاوت دید آدما توی اینه که یکی بارون براش رحمته و خوشحاله، مثل دوستم مینا...یکی براش زحمته و ناراحت و عصبانیه، مثل دوستم مهرناز...یکی هم مثل من برام وقت تفکره! راجع به چی، نمی دونم...ولی میدونم خیلی فک کردم... :)
  • ۹۳/۱۲/۰۳
  • ft _nk

نظرات (۱)

سلوم
پ
چ خبرا خوبی؟
تموم نشدی مهندس؟
پاسخ:
سلوووووم خان امیر خوبم...تو خوبی؟؟ نه بابا هنوز این قصه سر دراز دارد!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی