تنهایی من به پایان رسید و مهشاد جونم ساعت 5.5 صبح در حالی که من ساعت 4 خوابیده بودم، اومد توی اتاق. من به جای تخت روی زمین خوابیده بودم و در حد لالیگا خسته بودم! مهشادم نامردی نکرد و لامپ رو روشن کرد و من از خواب بیدار شدم!!! (تا الان فک نمی کردم هیچ وقت با این شرایط از خواب بیدار بشم. آخه خوابم سنگینه و اصلن اینطوری با روشن شدن یه لامپ بیدار نمی شدم ولی فک کنم بیشتر به خاطر سوز سرمایی بود که با باز شدن در اومد تو اتاق! چُم! را نمیبرم! )شب که مهشاد اومد نماز بخونه داشت راجع به یه نذری که داشت توضیح می داد و یه سوال شرعی ازم پرسید منم تا حدی میدونستم بهش گفتم و گفتم دقیقشو بره از رساله مرجع تقلیدش نگاه کنه! در کمال ناباوری بهم گفت مرجع تقلید نداره!!!!!!!!!من که داشتم شاخ در می آوردم... چطور یه مسلمون به این سن هنوز این چیزا رو نمی دونه!!!؟؟؟داشتم واسش توضیح می دادم که باید مرجع داشته باشه و تقلید مهمه و این حرفا که برگشت گفت : آخوندا رو قبول ندارم! خودم عقل دارم!مسلما وقتی این چیزا رو می شنویم میگیم خب اینا که دیگه بدیهی و راحته، طرفو توجیه کن و بهش بفهمون دین اینطوریه ولی واقعا وقتی میخواستم بهش بگم و دلایل جالب و بعضن بی منطقش رو می شنیدم نمی دونستم چطوری باید منطقی توجیحش کنم که اصل موضوعو درک کنه و البته لحنم طوری باشه که ناراحت نشه و فک نکنه می خوام زور بگم و این حرفا! سه ساعت تمام در حالی که بین کتاب و دفتر و جزوه نشسته بودیم حرف زدیم!خلاصه یه بدبختی بدی بود! احساس می کردم به عنوان یه کسی که معتقد به اسلام و دینه باید باهاش حرف می زدم ولی حرفایی که اون میزد هم درست بود ولی اشتباهش این بود مسائلو باهم قاطی کرده بود! ینی موضوعاتی رو بهم ربط داده بود که اصلن ربطی بهم نداشتن ولی در عین حال استدلالش راجع به بعضی مسائل کشور و دغدغه هایی که داشت منطقی بود و بعضیاشون واقعا نشون می داد این دختر دیدِ بازی داره! ولی "چرا"هایِ ذهنش زیاد بود!منِ مسلمون که ادعای مسلمونی دارم خیلی چیزا رو باید بدونم که در مقابل کسی که شبهه داره بتونم جواب منطقی و استدلال قوی داشته باشم! حالا مهشاد خوب بود که خودشم دین رو قبول داشت و حرف های ضد دین نمیزد ولی در مقابل کسایی که به هیچ چیز معتقد نیستن و اتفاقن تو دانشگاه کم هم نیستن، باید بلد باشی و علم صحبت کردن داشته باشی!امشب شرمنده خودم شدم... واقعا وقتی حرف می زدم و بعضی چیزا رو می گفتم که اون قبول کنه به این فکر می کردم خودم اینارو با چه استدلالی قبول کردم که اون بخواد قبول کنه و توقع داشته باشم ازم نپرسه "چرا"!!؟؟؟نتیجه گیری من:اگه دونسته باشی باید به بقیه هم یاد بدی، اگر هم ندونی باید بری یاد بگیری!! در هر صورت باید یاد بگیری...باید!پ.ن:نتیجه نظر سنجی :|اره، قشنگه 46.67 درصد (14 رای)خوبه، بدک نیست 13.33 درصد (4 رای)قابل تحمله! 6.67 درصد (2 رای)افتضاحه، دیگه ننویس! 33.33 درصد (10 رای)شرکت کنندگان 30 نفر
- ۹۳/۱۰/۰۹