خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰
هفته مزخرف? بود و منم اعصابم خورد بود ول? م? خوام آخر هفته فقط خوش بگذرونم...صبح اصلا ب?دار نشدم که برم سر کلاس ر?اض?  و بعدشم معادلات داشتم که اصلا ?ادم نم?اد چرا ب?دار نشدم که برم سرکلاسش!  ظهر گرسنه بودم واسه هم?ن زنگ زدم به م?نا که غذامو با ژتون فراموش? بگ?ره و برام ب?اره که گفت خوابگاه نم?اد! گفتم به مهرناز بگه، آخه خودم شمارشو نداشتم! بعد ?ه ساعت م?نا زنگ زد  که البته مهرناز پشت خط بود و گفت اتاقک? که تو? سلف ژتون فراموش? م?ده بسته اس! ا?نم از شانس من! گفتم طور? ن?ست خودم م?رم غذا م?خورم.زنگ زدم به مر?م السادات گفتم من م?رم ناهار م?خورم تا ساعت دو م?ام، تو هم ب?ا جلو? خوابگاه که بر?م نما?شگاه گل و گ?اه  تو? لاب? دانشکده علوم پا?ه رو بب?ن?م. اونم گفت باشه و منم رفتم پا? لپتاپ که وقت بگذرونم که ساعت ?ک بشه برم ناهار. رفتم سلف و بعد ناهار اومدم جلو? خوابگاه ول? هر چ? زنگ زدم مر?م السادات جواب نداد! مثل هم?شه ?ا خواب بود ?ا حموم!خلاصه بعد از 20 دق?قه  علاف شدن و 6 دفعه زنگ زدن جوب داد و گفت من برم خوابگاه اونا چون م?خواد بره کلاس بعدش بره ?زد!!!رفتم اونجا و بعدش بعد از سه ساعت معطل شدن باهم رفت?م دانشکده و مر?م با چمدون رفت سر کلاس! اومد?م ب?رون کلاس که تا استادشون م?اد بر?م نما?شگاه رو بب?ن?م ول? همون موقع با استاد ف?س تو ف?س شد?م!!! مر?م بدو رفت کلاس منم خدافظ? کردم  رفتم تنها?? نما?شگاه رو بب?نم که البته به قول مر?م اصلا نما?شگاه نبود! چهارتا گلدون گذاشته بودن اگه اشتباه نکنم ?ک? از گل ها 105 هزار تومن بود !!!!داشتم م?ومدم سمت سلف که از عابر بانک پول بگ?رم که مهشاد رو د?دم داشت م? رفت دانشکده فن? کلاس داشت. منم ب?خ?ال عابر شدم رفت?م فن?. مهشادو رسوندم سر کلاس خودم رفتم انجمن پ?ش بچه ها. بر خلاف تصورم باز بود و آقا? ش?بان? و شر?ف?ان  اونجا بودن. نشستم و کل? راجع به مراسم شب قبل صحبت کرد?م و خند?د?م.آقا? بن? هاشم اومد و بچه ها که م?خواستن برن ?زد در انجمنو بستن و رفت?م. گفتن ساعت هفت قراره برن ول? من گفتم ماش?ن ?زد ?ه ربع به 5 م?اد و مر?م هم با هم?ن ماش?ن داره م?ره. اونام شمارشو گرفتن و رفتن!منم وا?سادم تو? ح?اط منتظر مهشاد ول? سرد بود رفتم طبقه سه و رو? ن?مکتا نشستم منتظرش شدم.  عصر چهارشنبه بود و تو? دانشکده پشه پر نم?زد!برعکس کلاسا? قبل?ش که به ?ک ساعت هم نم? رس?د ا?ن کلاسش از شانس من 1:50  دق?قه طول کش?د!!!!وقت? اومد رفت?م بازارچه که برا? مهشاد دلستر و برا? مهرناز ش?ر بخر?م. با کل? مسخره باز? و شوخ? و خنده اومد?م خوابگاهو قرار شد امشب ?لدا بگ?ر?م!!  آخه شب ?لدا همه م?ر?م خونه و م?خواست?م امشبو خوش باش?م. بچه ها نشستن به ف?لم تماشا کردن و منم سر کارا? خودم بودم. بعدش نشست?م کارت باز? و انقد سرش خند?د?م  که فاطمه قرمز شده بود و گفتم الانه که منفجر بشه!!! کل? خوراک? خورد?مفاطمه ?ه لاک پشت آب? کوچولو آورده خوابگاه! خواهرش حامله اس و م?گه ا?ن لاک پشت بو م?ده و نم? تونه تحمل کنه واسه هم?ن آورده خوابگاه مراقبش باش?م. کل? تو? آب شلپ شولوپ م? کنه!بچه ها امروز گذاشتنش تو? تشت فاطمه که فضا? ب?شتر? واسه شنا داشته باشه. خوبه، خوشگله ول? دمش خ?ل? زشته!!!مهشاد انقد بدش م?اد که نگوووو!!! قراره جمعه بر?م استخر! من و م?نا و مهرناز و مهشاد!!!!!مهرناز چا?? دم کردهبچه ها دارن راجع به انواع شنا حرف م?زنن!!! مهشاد فقط کرال پشت بلده! م?نا با دوستاش طبق معمول هم?شه رفته ب?رون. د?گه ف?لم جد?د ندارم که نگاه کنم. ب?کار? هم بد درد?ه والا!
  • ۹۳/۰۹/۱۹
  • ft _nk

نظرات (۲)

سلاااااااااااااااااااااام
خوووووووبی؟
مطالب وبت جالب بودن.

اومدم ازت دعوت کنم یه سری هم به وب من بزنی مطمئن باش پشیمون نمیشی
.★/(,"♥♥(".)★★
..★/♥★★/█★★
.★_| |_★._| |_ ★
پاسخ:
خفه ام کردین بابا!!!!!!!!!! من نخوام تبادل لینک کنم باید کیو ببینم...؟؟؟ هزار تا پیام و کامنت با هزار اسم مختلف!!!!! بسه بابا!
سلام.
بیکاری >> مطالعه ی کتاب!!

کتابای پیشنهادی من>>
- استاد عشق >> دکتر حسابی
-نامه های خط خطی
-چشم ذهن (روانشناسی)
پاسخ:
از خلاصه نوشتنتون خوشم میاد :) استاد عشق هیچ وقت نتونستم بخونم نامه های خط خطی خوندم چشم ذهن هم بیخیال!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی