?ه چ?زا?? هست که نم? تونم بنو?سم...آخه خ?ل?ا م?خونن...آدم تو زندگ?ش ?ه وقتا?? حوصله کس? رو نداره و ?ا ?ه گند? م?زنه و م?خواد ماست مال? کنه ?ه جور د?گه ب?انش م?کنه...?ا خ?ل? موارد د?گه...واسه هم?ن ترج?ح م?دم تو? انبار?ِ ذهنم دفنشون کنم و فقط خودم ازشون خبر داشته باشم...که بق?ه ناراحت نشن...که بق?ه...ه?چ?!!! فقط بخاطر خودم و بق?ه...حالا ا?نا رو ولش!د?شب Alisss اس داد گفت اون ل?نک? برام فرستاد? چ? بود؟ آخه ا?ن بشر بلد ن?ست سلام کنه! حالا منم داشتم تو? ح?اط چادرمو که شسته بودم، رو? بند پهن م? کردم و دستام ?خ زده بود، نم? تونستم جواب بدم، ?ه سوء تفاهم? هم پ?ش اومد که ناراحت شد و د?گه اس نداد. منم تا ساعت 4 صبح داشتم ف?لم م? د?دم و تموم که شد تصم?م گرفتم بهش پ?ام بدم و معذرت خواه? کنم. فک نم? کردم جواب بده، ?ن? اصن فک نم? کردم ب?دار باشه ول? بعد چند دق?قه جواب داد و گفت : من آمپولمو نزدم و خوابم نم? بره تو د?گه چته ا?ن وقت شب!؟هنوز دوتا پ?ام نداده بودم که از خستگ? خوابم برد...صبح هم به کلاس الگور?تم نرس?دم چون ساعت 9 صبح ب?دار شدم. ظهر هم ساعت 12 کلاس معادلات داشتم که استاد ن?ومد. واسه هم?ن رفتم سلف و ناهار خوردم ول? در حد چندتا قاشق! تا شب هم کلاس داشتم د?گه حال ه?چ کار? رو نداشتم. تو? سلف مهرناز رو د?دم، معلوم بود حال و حوصله و اعصاب نداره! حال منم گرفته اس کلا!پنجشنبه م?انترم معادلات دارم و ه?چ? نخوندم...هوووووووووفففففف!!!!
- ۹۳/۰۸/۱۹