م?نا، هم اتاق?م، با مامانش اومده و امروز صبح ساعت 4 رس?دن.من که ساعت 3 خواب?ده بودم فقط ?ه لحظه متوجه اومدنشون شدم و ا?نقد خسته بودم اصن نتونستم بلند شم. تازه تخت بالا هم بودم د?گه بدتر...!!!! ماشالا چه مامان خوشگل? داره...!!!!مامان ب?مارستانه و خدا رو شکر دکتر گفته مشکل? نداره و امروز مرخص م?شه! وا? خدا?ا شکرت...پتوم تو? خوابگاه قبل? جا مونده. اولش فک م? کردم بردمش کرمان ول? طاهره گفت خونه ن?ست و منم با?د برم خوابگاه قبل? پ?داش کنم....تازه با?د بشورمش. م?نا صب? رفت اون خوابگاه وسا?لشو ب?اره د?د تشتش کج شده کل? خند?د?م...تازه بهش گفتم تشت من وسطش کلا شکسته ا?ن که مال اون کج شده بره خداروشکر کنه!الانم مامانش رفت ظرفا رو شست هرچ? اصرار کردم گفت ب?کاره و خودش دلش م? خواد! د?گه چاره ا? نداشتم....د?روز باز? المنت فور رو دانلود کردم و ?ه خورده باز? کردم. واقعا واسه اعصاب خوبه...20 بار حبابم ترک?د دوباره با?د ?ه مس?رو از اول م?رفتم ول? خ?ل? خوش گذشت...شکلک محبوب من!پ.ن:خاطرات ستاره دارِ من ته کش?ده!
- ۹۳/۰۶/۲۸
+
مامان من انگار برای خوابگاه جهزیه میخره!!!!!
قضیه خاطر ستاره دار چیه؟