6 سالم بود...داشت?م با خواهرم باز? م? کرد?م...دنبال هم م? دو?د?م...ساختمون خونه سه تا در داره...دوتاشون باز م?شه به مهمون خونه ها و?ک? هم به هال ودرها? مهمون خونه ها دو طرف هستن(تو شکل م? ب?ن?د که!)خلاصه بدو بدو م?کرد?م ا?نجور? که از در مهمون خونه سمت راست? م? رفت?م واز ح?اط م? گذشت?م واز در هال م? اومد?م تو واز هال م? رفت?م تو مهمون خونه! همون موقع بابام اومد تو? راهرو? هال ?ه لامپ ببنده...منم داشتم م?دو?دم که ب?ام تو هال...بابا از چهارپا?ه اومد پا??ن و رفت کنار د?وار که لامپو روشن کنه منم با سرعت دو?دم و خوردم به چهارپا?ه وخودم افتادم رو? چهارپا?ه و انگشت شصت دست چپم موند ز?ر م?له اش....از بند اولش قطع شد....تنها تصو?ر? که از بچگ?م خ?ل? واضح ?ادم مونده هم?نه! ا?نکه دارم بروبر به بند انگشت خم شده ? به پوست بند شده نگاه م?کردم!!!!بابام سر?ع دستمو گرفت و بند انگشتو گذاشت سرجاش و بغلم کرد بردم ب?مارستان...تو ب?مارستان 6 تا آمپول ب? حس? به همون انگشتم زدن ول? از بس ترس?ده بودم ب? حس نم? شد...بق?شو ?ادم ن?ست...تنها ?ادگار? ا?ن خاطره ?ه انگشت دو ت?که شده اس که اگه دوستان هم دانشگاه? دقت کرده باشن حتما د?دن...
- ۹۳/۰۶/۰۱
خخخخخخخ