خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰
6 سالم بود...داشت?م با خواهرم باز? م? کرد?م...دنبال هم م? دو?د?م...ساختمون خونه سه تا در داره...دوتاشون باز م?شه به مهمون خونه ها و?ک? هم به هال ودرها? مهمون خونه ها دو طرف هستن(تو شکل م? ب?ن?د که!)خلاصه بدو بدو م?کرد?م ا?نجور? که از در مهمون خونه سمت راست? م? رفت?م واز ح?اط م? گذشت?م واز در هال م? اومد?م تو واز هال م? رفت?م تو مهمون خونه! همون موقع بابام اومد تو? راهرو? هال ?ه لامپ ببنده...منم داشتم م?دو?دم که ب?ام تو هال...بابا از چهارپا?ه اومد پا??ن و رفت کنار د?وار که لامپو روشن کنه منم با سرعت دو?دم و خوردم به چهارپا?ه وخودم افتادم رو? چهارپا?ه و انگشت شصت دست چپم موند ز?ر م?له اش....از بند اولش قطع شد....تنها تصو?ر? که از بچگ?م خ?ل? واضح ?ادم مونده هم?نه! ا?نکه دارم بروبر به بند انگشت خم شده ? به پوست بند شده نگاه م?کردم!!!!بابام سر?ع دستمو گرفت و بند انگشتو گذاشت سرجاش و بغلم کرد بردم ب?مارستان...تو ب?مارستان 6 تا آمپول ب? حس? به همون انگشتم زدن ول? از بس ترس?ده بودم ب? حس نم? شد...بق?شو ?ادم ن?ست...تنها ?ادگار? ا?ن خاطره ?ه انگشت دو ت?که شده اس که اگه دوستان هم دانشگاه? دقت کرده باشن حتما د?دن...
  • ۹۳/۰۶/۰۱
  • ft _nk

نظرات (۲)

نظرم بذارم؟
خخخخخخخ
پاسخ:
هر طور راحتی فقط واسم مهمه یکی نوشتنمو نقد کنه! کی از تو بهتر!
  • فرزند فاحشه
  • به تنـــــهایی عـــــادت کـــــرده ام . . . !
    امـــــا گاهـــــی عمیـــــقاً دلــــم میخـــــواهد ،
    “” عـــــزیز دل کســـــی باشـــــم “”

    harfjensi.blogfa.com
    پاسخ:
    :(

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی