خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

خون دماغ...

تو حموم ز?ر دوش خون دماغ شدمچشمامو بسته بودم و طبق معمول داشتم خ?الباف? م?کردم که وقت? بازشون کردم د?دم تمام تنم پر از خون شده...گفتم نکنه من مُردم خودم خبر ندارم!!!?هو ق?افه اش با چهره خون? اومد تو ذهنم.وا? خدا?ا....?اد اونروز? افتادم رفته بود?م حلقه بخر?م:همش م?گفت هر چ? دوس دار? بردارمنم روم نم? شد همش اصرار داشتم خودش انتخاب کنه.?هو برگشت گفت فاطمه، بخوا? ا?نطور? منو دست کم بگ?ر? د?گه دوستت ندارم!!! ?هو جا خوردمه?چ وقت ا?نطور? رفتار نم? کرد...م?دونست بدم م?اد...د?دم جد?ه گفتم چشم وسرمو انداختم پا??نسرمو اورد بالا وگفت: خانوم من قهر نکرد? که!؟گفتم :مگه جرات دارم؟؟؟?هو خند?د گفت م?دون? که حق ندار? باهام قهر کن?...ه?چ وقت...حالا خودش!!!لعنت به...ه?چ چ? بدتر از شک ن?ست...م?گه شک نداره ول? م?دونم داره باخودش م? جنگه!?ه جنگ تمام ع?ار!!!! م?خواد بفهمه با?د با من چ? کار کنه!!!دلم م?خواد حرف اخرو بهش بگم...بگم برووو. من شک رو دوس ندارم...نم? تونم تحملش کنم...لعنت به کس? که باعثش بود...ه?چ وقت نم? بخشمش...تمام زندگ?مو ازم گرفت...تمام زندگ?مو...!!!!
  • ۹۳/۰۵/۲۰
  • ft _nk

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی