از امروز سردرد هام شروع شد...هم?نطور خون دماغ شدن ها? هم?شگ? ام...تو حموم خون دماغ شدم...گلوم درد م?کنه! نم? تونم چ?ز? بخورم...اعصاب که اصن ندارم...امشب اقا? طالب? پدر شوهر خواهرم وشوهر خواهرم ا?نجا بودن.خانومش رفته بود تهران مامان دعوتش کرده بود. جواد که همش ا?نجاست!!!!خسته ام.ب? نها?ت خسته...حوصله سوال جواب ندارم...خسته شدم...منتظرم...همش منتظر ?ه اتفاق بد! مطمئنم اتفاق م?فته....صبح هزار تا کار دارم با?د پ?ش دکتر زالو درمان? برم.بعدش برم کتاب خونه ادامه کار قفسه ها رو تموم کنم.بعدش خر?د دارم شا?د رفتم پ?ش الهام تو ارا?شگاه.دلم م?خواد با هان?ه قرار بذارم برم خونه اش.دلم واسه دخترش النا تنگ شده.خداکنه م?رم اونجا نب?نم طلاق گرفته رفته خونه باباش.الهام که با طلاقش حساب? منو ناراحت کرد. خ?ل? با محمد بهم م?ومدن. نم? دونم چرا ا?نطور? شد...وا? نکنه منم...خدا نکنه!!!
- ۹۳/۰۵/۲۰