اول?ن پست من در اول?ن وبلاگ من!

امروز رفتم برا? خودم و خواهرم چادر بدوزم.البته چادر اونم با?د از رو? سر من ببرن.چون سام?ه ن?ست ورفته اردو? جهاد?.حالا بماند که خونه ? خانم خ?اط خ?ل? جذاب! بود، بعد از تموم شدن کار اندازه گ?ر? خدافظ? کردم و اومدم ب?روم وهنوز از سر کوچه دو قدم پارو اون ور تر نذاشته بودم که اقا? رضا?? استاد محترم نقاش?مو د?دم که اونم با تعجب داشت نگاهم م?کرد. فهم?دم که خونه ا?ن بنده خدا هم دو تا کوچه بالاتر بوده وخ?ل? تعجب کرده بوده منو اونجا د?ده!!!خلاصه رفتم کنار ماش?ن وگفت داره م?ره ?ه جا?? ?ن? نرده ها?  ?ه خونه رو رنگ بزنه وپ?شنهاد داد منم همراش برم منم ع?ن خنگولا رفتم.همون موقع داشتم با همکلاس?م م?لامو اس م?زد?م که اونم گفته بود م?دون ازاد?ه ومنم م?خواستم برم پ?شش که بر?م ?ه چ?ز? بخور?م وخوش باش?م.خلاصه همه نقشه هامو خودم توسط اقا? رضا?? به فنا دادم. حالا رنگ کار?ش چ? بود؟؟؟ نرده ها? ?ه خونه که جناب استاد فقط ?ه پمپ رنگ پاش داشت ومنم با?د اونجا ب?کار م?نشستم.وقت? ا?نو فهم?دم که د?گه لباس کارامو پوش?ده بودم. خدا داشتم از حرص م?مردم.... هر طور بود طاقت اوردم و شب که داشت م?شد اقا? صاحب خانه به اصرار اقا? رضا?? منو رسوند. حالا ح?ن ا?ن ب?کار بودنا اقا مهرداد هم پ?ام م?داد ومنم از ب?کار? در اومده بودم. وهمزمان داشتم موضوع پ?ام خصوص? ها? ب?چارمو پ?گ?ر? م?کردم اونم توسط ترم بالا?? هم?شه همراهم اقا? دکتر! خلاصه خونه که رس?دم د?دم شلوغه ومن که ?ه روز کامل نخواب?ده بودم نتونستم استراحت کنم.والانم چشمام باز نم?شه!poopi تو? ارسال ها? انجمن دوباره اسم جد?د برا? ?ک? از بچه ها گذاشتن، اونم چ?؟؟؟ " ک?وان "!!! کل? خند?دم. خدا خ?رشون بده. بعد ا?ن روز مسخره و ب?کار باز? ها? من انرژ? ز?اد? بود برام.