خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

خاطرات روزانه

برای اینکه یادم بماند چه بودم و چه کردم....

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

هعییی

تا حالا برای مرگ کسی انقد گریه نکرده بودم...انقد حالم بد بود که نفس نمیتونستم بکشم ولی عجیب دلم برای مظلومیتش سوخت و انقد گریه کردم تا صدام گرفت...ساره و مجید اومدن. ساره تا دم در خونه خبر نداشت. بهش گفته بودیم عمه تو بیمارستانه. صبح زود با مامان توی اشپزخونه بودیم که یهو صدای ساره اومد که مامانو صدا میزد...مامان که تو چارچوب در رسید ساره با درموندگی گفت مـــامـــان و رفت بغلش...اشکام تو چشمام بود و انقد خودمو کنترل کردم که گریه نکنم...تقریبا برای بی بی طاهره ام اصلن گریه نکردم و دلم نسوخت و فقط گفتم راحت شد! ولی عمه فرق داشت...توی همون روستا شسته و کفن و دفن شد. خدایش بیامرزد...+مامان اینا بعد مراسم گردو هامون رو تکونده بودن و با پوست سبز اورده بودن خونه. امروز گردو پوست می کندیم که دستام حسابی سیاه شد (هرچند دستکش هم داشتم).ناهار هم کشک بادمجون با گردو بود!+زمان کربلا رفتن حامد اینا افتاد یه هفته عقب تر ینی 9 شهریور میرن.+هنوز دانشگاه رفتن یا نرفتنم معلوم نیست...کاملا دودلم و بین یه دوراهی 50-50 گیر کردم وحشتنـــــــــــــــــــــــاک!!!+طاهره هنوز خبر نداره عمه فوت شده و قراره وقتی از شیراز اومد بهش بگیم...پ.ن:این چند روز عجیب تو فکر اینم که اگه بمیرم کسی برام گریه میکنه!؟
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

درد

عمه ام مرد...دقیقن همینقدر یهویی!!!+از یکی خیلی گله دارم...منو یادش رفته!+کاشکی همه مشکلاتم حل بشه...خدایا ینی میشه...!؟پ.ن:حتی یه تسلیت خشک و خالی نگفت...این اصلن از ذهنم نمیره!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

به چه قیمتی!؟

گاهی وقتها باید کوتاه اومد...ولی نه اونقدری که طرف خر فرضت کنه!گاهی وقتها هم نباید کوتاه اومد....ولی نه اونقدری که پل های پشت سرت خراب بشن و راه برگشت نداشته باشی!بعضی وقتها آدما بابت کارای بقیه که باعث ناراحتیشون شده، خیلی حرصی میشن (شایدم یه چی دیگه میشن!) و هیچ جوره کوتاه نمیان.مثلن طرف بهت یه حرفی زده ناراحت شدی و اون معذرت خواهی کرده ولی شما تا چند روز به بدترین نحو ممکن طرفو میچزونی که بگی آررررره! بگو غلط کردی تا ولت کنم!! در صورتی که اصلن اون قضیه رو فراموش کردی و حتی شاید زیادم ناراحت نشده باشی!گاهی وقتها آدما به حرفایی که میزنن توجهی نمی کنن و اگه کسی ناراحت بشه براشون مهم نیست! ولی بعد یه مدت (مدتش بستگی به میزان تحمل طرف داره) که به کارشون فکر میکنن میبینن بد حرف زدن یا کار بدی در حق طرفشون کردن پس میان برای معذرت خواهی و توقع دارن فقط و فقط به دلیل اینکه معذرت خواهی کردن!!! طرف اونا رو ببخشه و کوتاه بیاد!مهم جمع کردن قضیه توسط مقصره که معمولا نمیتونه خوب جمعش کنه و تا مدت ها باعث کدورت میشه×(باز هم این مدتش بستگی به تحمل طرفین داره!) ولی خب آدم وقتی ناراحت میشه بدلیل اینکه طرفشو دوس داره کوتاه میاد و خب میبخشه شاید حتی فراموشم بکنه! ولی این دلیل نمیشه طرف پررو بشه و هر دفعه همون اشتباهشو تکرار کنه...آدما از یه جایی به بعد دیگه میگن "وللللش... اون که قدر نمیدونه!"پ.ن:1. به شخصه در همه ی مدتی که یه کدورتی پیش میاد به فکر غرور طرفم هستم و چیزی نمیگم که دیگه نتونم بعدن جمعش کنم ولی غرور خودم مهمتره!من که نمیتونم هر دفعه هرچی بهم گفتن بگم هه هه هه خب مهم نیست چون دوستش دارم میبخشم!مخصوصن که اصلن مقصرم نباشم! دیگه قطعن طرف باید یه جوری حس معذرت خواهی داشته باشه و پشیمونیشو بهم بفهمونه!2. اشکای آدما حُرمت داره! بیخودی و به خاطر کوچکترین مسائل اشک طرفتونو در نیارید...بخدا دامنتونو میگیره!3. نذارید کار از کار بگذره و بعد بیاید معذرت خواهی کنید× تو اوج عصبانیتتون یه لحظه فکر کنید شاید حق با اونه و من دارم اشتباه میکنم! وقتی هر چی دلتون خواست بهش گفتین و دلشو شکستید دیگه سخته بخشیده بشید...از ما گفتن!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰
نرم دانشگاه چی میشه؟برای اینکه حرفای یه ملت بیشعور که اصلن من براشون مهم نیستم، درست از آب در نیاد و بعدن نگن" دیدی گفتم!!!" من باید بسوزم و بهترین دوران زندگیمو بسوزونم!؟من فقط "خودم" برام مهمه و بس!بابا گذاشته به عهده خودم...چقد سختش کرد برام! ولی در عین حال راحتم کرد!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

شادم...

چقد بده بعضی وقتها حتی عزیزترین آدمای زندگیت برات تکراری و خسته کننده و لوس و آزار دهنده میشن!دلت میخاد از زندگیت پرتشون کنی بیرون!+دیروز یه بنده خدایی بازوی منو گاز گرفت...انقد درد داشت که همون لحظه داشت اشکام میومد! انقد هول شد که به سختی جلوی خودمو گرفتم که گریه نکنم.بعد یه روز هنوز درد داره ولی جاش نمونده خداروشکر وگرنه ازش دیه میگرفتم :))+حالم بهتره!دیگه افسرده و از همه دلزده نیستم!دلم میخواد دنیا رو تکون بدم (خفه بابا! -_-)دلم میخواد دنیایِ "خودمو" تکون بدم!!! (همینه! ^_^)+بعضی وقت ها نگفتن بعضی چیزا معنیش نبودنشون نیست! مثلن گفتن "دوستت دارم"قابل توجه بعضیا...+کلی انرژی دارم، کلی کار میخوام انجام بدم...هووووورررررااااااا پیش به سوی زندگی!گلدوزی، چرم دوزی، طراحی سایت، خیاطی، پته دوزی، آشپزی حرفه ای ()، چاپ روی پارچه، چاپ روی شیشه، تکه دوزی و....هزاران کار دیگه!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

یه ایطو چیزایی...

همیشه یه ایطو چیزایی حال آدمو خوب میکنه :بچه ای که توی تاکسی کنارت تو بغل مامانش نشسته و عاشق بند کیف تو شده و همش بهت لبخندای جیگرونه میزنه...برادرزاده ای که از دیوار راست بالا میره...ادامه دارد...
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰
زنده بودن...امید میخوادجرئت میخوادبهونه میخوادانگیزه میخواد...حتی پول میخواد!چقد زنده بودن برام سخت شده!دلم میخواد برم بمیرم...برم به جهنم! برم به درک!خیلی سخته بقیه درکت کنن! واسه اونا سخته و واس من! ادم وقتی درک نشه تنها میشه! تنها بشه میخواد خودشو راحت کنه...میخواد بره! کجا؟؟؟ خودشم نمیدونه! البته بعضی مواقع برنامه ریزی هم میکنه واسه رفتن ولی...حالا من از این مرحله ها گذشتم! تنها شدم..با تنهاییم کنار اومدم...خدایا من نمیخوام تنهاییمو با کسی تقسیم کنم! یکی که بیاد گند بزنه به تنهاییم...همین تنهایی و خلوت فقط برام مونده! همین وبلاگ!دارم چرت و پرت مینویسم ولی باید بنویسم!اگه ننویسم خفه میشم...اگه ننویسم باید گریه کنم که نمیتونم!پ.ن:از یه سری کارایی که کردم خیلی پشیمونم! خییییللللللییییی!به خاطر  یه سری کارایی که نکردم هم خیلی از خودم بدم میاد!کلن دیوونه ام!:| :|خدایا راحتم کن!
  • ft _nk
  • ۰
  • ۰

اَه!

شدیدن به یکی احتیاج دارم بهم بگه خیلی خری!کلی هم فحشم بده!کلی هم بهم ناامیدی تزریق کنه!کلی هم دعوام کنه به خاطر کارام!منم یه دل سیر گریه کنم!پ.ن:دلم برای یه سری ها تنگ شده...تابستون زیادی طولانی شدهاوضاع خونمون حسابی بهم ریخته...کسی نمیتونه درستش کنه!
  • ft _nk